شعر...تنها همدم من

شعر...تنها همدم من

چه غمگینانه می پیچید

صدای کودکی تنها

درون شهری از ناله و اندوه....

که هر کوچه پناه بی پناهیست....

چه سخت از شنیدن صدای گریه

که میگوید کجاست آن کلبه ی کوچک

که جز صبر و شکیبایی در آن چیز دگر جای ندارد؟....

کجاست آن مادر تنها

که با فریاد بغض آلود صدا میزد

محمد جان

کجایی مادرم؟؟....

درآن شهر و درآن کوچه

صدایی جز صدای توپ و تانک و غیره چیزی نیست....

چه سخت است دیدن آن لحظه های پر شهادت.......!!!؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: عارفه ׀ تاریخ: دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

یک شبی مجنون نمازش را شکست...بی وضو در کوچه لیلا نشست...عشق انشب مست مستش کرده بود...فارغ از جام الستش کرده بود.......!!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , tiamo771.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM